کد مطلب:150324 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

کربلا عامل نجات از عمیق ترین پوچی ها
السلام علیك یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائك، علیك منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتكم.

سلام بر حسین علیه السلام معنی دلدادگی و شعور، معنی شجاعت، حكمت و دلسوزی و معنی هدایت گری صحیح.

در سلسله بحث هایی كه در رابطه با كربلا و نهضت اباعبدالله علیه السلام مطرح نمودیم، بهتر دیدیم كه در دریای بیكران حكمت حسینی روی این نكته تأكید شود كه حسین علیه السلام بنا دارد تا پوچی حیات را كه دشمنان پیامبران می خواهند همواره به بشر تحمیل كنند با یك جهش و شور و شیدایی بسیار قدرتمندی از بین ببرد.

كربلا دارای ابعاد بی نهایتی است و اگر بدون تحلیل از كربلا بگذریم به آن جفا كرده ایم، و از سیر به آن ابعاد محروم شده ایم، كربلا یك چیز ساده ای نیست كه فقط نگاهش كنیم و رد شویم، كربلا قصه یك انسان قدسی معصوم است كه نگاهش همه ی تاریخ آینده را در بر گرفته است، و با همین نگاه و بینش است كه به صحنه حیات بشری یك پیام بزرگ داده است، و این پیام، پیامی نیست كه در زمان خودش یا در


ظاهرش متوقف شود و خود ائمه تأكید دارند كه ما را در طول تاریخ دائم تفسیر كنید و یكی از این پیام ها نجات از پوچی هاست و بر همین اساس است كه باید عزیزان نگران این نكته باشند كه خدای ناكرده یك پوچی خطرناك، یك پوچی معاویه ای و نه چنگیزی به سراغ زندگی تان بیاید و متوجه نباشید كه دارید همچون شمع آب می شوید و هیچ می شوید، این كه بزرگان ما می گویند: «انتخاب حسین علیه السلام، زندگی فوق زنده ماندن بود» نكته ای است كه باید در سرتاسر نهضت آن حضرت مد نظر داشت.

حسین علیه السلام امام بشریت است، اگر عمق مسأله روشن شود ما باید دلواپس پوچ شدن خودمان باشیم و آن هم پوچ شدن معاویه ای. پوچ شدن چنگیزی محسوس است و راحت سر آدم را می برد و آدمی می میرد و در حد توانش هم با او مقابله می كند. آری هیچ كس دلش نمی خواهد بیهوده بمیرد، ولی یك نوع مردنی است كه بسیار عجیب است و آدمی به راحتی نمی فهمد كه دارد می میرد و حسین علیه السلام می خواهد ما را از این گونه مردن نجات بخشد، مردنی كه اگر بیدار نباشیم تمام زندگی مان را می گیرد. مگر پیامبران آمدند چه كار كنند؟ مگر نیامدند كاری كنند كه ما بی حاصل از این دنیا نرویم و در همین راستا پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند كه «حسین منی و انا من حسین» یعنی سنت پیامبر صلی الله علیه و اله برای رساندن بشر به آن مقصود كافی نیست اگر حسین علیه السلام نباشد. برای همین هم حضرت در واقع فرمودند كه دنباله ی دین مرا با حسین علیه السلام كامل كنید، و مگر ندیدید كه بعد از پیامبر آمدند و با واژه های دین اسلام همان كاری را كردند كه قبل از ظهور اسلام انجام دادند.

آنچه كه من فكر می كنم باید روی آن حساس بود و دقت داشت این است كه پوچی شكل های مختلفی دارد و برخی از شكل های آن به قدری پنهان است كه متوجه نیستیم كه در پوچی قرار گرفته ایم و همچنان آن را تكرار می كنیم و لفافه هایی را به كار می بریم كه پوچی را پنهان می كند. به عنوان مثال یك وقت شما می گویید این كه من هر روز سر كار بروم و بیایم و فقط این كار را هر روز تكرار كنم این پوچی است! این را كه همه می فهمند، این پوچی آشكار است ولی برای این كه آن را پنهان


كنند مثلا می گویند در روزهای تعطیل فرزندان و همسران كارمندان با هم رفت و آمد كنند و آشنا شوند و شماره تلفن های همدیگر را بگیرند و گاهی هم به یكدیگر تلفن بزنند كه نفهمند پوچ اند!! فهمیدن اینكه این كار پوچی است مشكل نیست و همچنین فهمیدن اینكه به اصطلاح می خواهند «پوچی را پنهان نمایند» نیز مشكل نیست ولی پوچی هایی وجود دارد كه خیلی پنهان است، نمونه آن پوچی معاویه ای است كه عمر انسان ها را تماما پوچ و پوك می كند و كسی نمی فهمد. به راستی چه كسی این پوچی را می شناسد؟ آیا در حكومت معاویه دین نیست؟ دعا نیست؟ قرآن نیست؟ و... بلی همه هست. ولی اینجاست كه می گوییم اگر غم حسین علیه السلام را بشناسیم می فهمیم كه غم حسین علیه السلام غم محمدی «صلوات الله علیه و آله» است، غم پیامبر صلی الله علیه و اله و غم فاطمه (س) یك غم خاص است، غمی است كه می داند این بشر به كجا می تواند برسد ولی نه خودش متوجه است و نه شرایط این توجه را برای خود فراهم می آورد، غم فاطمه زهرا (س)، همان غمی است كه خداوند به پیامبرش فرمود: چرا این قدر غصه می خوری؟ نزدیك است كه تلف شوی، «لعلك باخع نفسك الا یكونوا مؤمنین» شعراء / 3 - این غم مقدس، غمی است كه آدمی می بیند كه انسان چقدر می تواند متعالی بشود و نمی شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در نظر بگیرید با آن همه سختی و فشار و تحمل مصائب بسیار، دین را حاكم كرد، ولایت را در غدیر مطرح كرد و جاده تعالی را هموار نمود، یك مرتبه حضرت زهرا (س) بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله با مسأله ای روبرو شدند كه دیدند همه آن زحمات در حال هدر رفتن است، سقیفه سازان همه جاده ها را تخریب كرده و جهت را منحرف نمودند آیا نباید این غصه عظمی را داشت؟ غمی كه آدمی می بیند تمام امكانات به شور آمدن و متعالی شدن و از پوچی نجات پیدا كردن بشر به هدر رفت. آیا این یك غم ساده است؟ این غم را چه كسی می فهمد؟ كسی می فهمد كه معنی پوچی و راه فرار از آن را بفهمد، و جز فاطمه زهرا (س) و فرهنگ فاطمی كسی این غم را نمی فهمد، اینجاست كه شما می بینید از این غم نمی توان به سادگی گذشت، این غم از نوع غمی نیست كه كسی در مقابل قتل عام چنگیز می خورد، در مقابل قتل عام چنگیز فقط بدن ها تكه تكه


می شود ولی در مقابل حیله معاویه ای ظاهرا هیچ مشكلی پیش نمی آید ولی در حقیقت انسان پوچ و هیچ می شود كه غم آن بسیار سخت است، اگر آدمی بفهمد پوچی یعنی چه؟ آن وقت معنای غم حسینی و نقشه معاویه به روشنی معلوم می شود، این كه هر سال نگاه مان را به نهضت باشكوه اباعبدالله علیه السلام می اندازیم به این دلیل است كه توجه به كربلا یادآور تأكید بر حیات حقیقی بشریت در جلوه ی امامت حسین علیه السلام است.

تأكید بنده این است كه بفهمیم در فرهنگ معاویه، كاری صورت می گیرد كه آدمی پوچی را نمی فهمد. در دنیای غرب تلاش بسیار است تا كارمندش یا سرمایه دارش نفهمد كه دارد پوچ می شود. به مجرد اینكه سرمایه دارش می خواهد احساس پوچی كند، یك میل جدید برایش پیدا می كند. غرب دارای فرهنگ است ولی یك فرهنگ غلط، حال در این فضا اگر كسی حسین علیه السلام را بشناسد آن وقت می فهمد فرهنگ معاویه و فرهنگ امروز غرب چه بلایی بر سر بشر آوره است و دردش را خواهد شناخت، گاهی اوقات ما نمی فهمیم كه چه دردی داریم؟ مثلا در یك خانواده ای همه به همدیگر خنده پیشنهاد می كنند، نسخه ی خنده برای همدیگر می پیچند، همه دلشان می خواهد همدیگر را خوشحال كنند، همه هم می خواهند خوشحال باشند، و همه هم می بینند كه خوشحال نیستند، همه هم حس می كنند دارند می میرند، حالا دو راه بیشتر در پیش ندارند: اول اینكه در روند جهت گیری زندگی تجدید نظر كنند كه عموما این كار را نمی كنند و دوم اینكه بپذیرند كه خودشان را بیهوده به خوشی باید بزنند. امید معاویه به دومین راه بود، معاویه گفت من آن قدر زمینه را آماده می كنم كه مسلمان های نظام اسلام دیگر امیدی به احیای آن حالت صدر اسلام نداشته باشند و بین آنها یأس القاء می كنم و یك ملت الكی خوش می سازم. نكته ای كه در این بحث می خواهیم روشن نماییم این است كه معاویه به چه امیدی، چنین فرهنگی را حاكم كرد؟ مگر او چه اهرمی در دست خود داشت كه فكر كرد می تواند چنین كاری انجام دهد؟ معاویه یك اهرم بزرگ داشت و آن ایجاد فضای ترس از مرگ در میان مردم بود، كاری كرد كه همه حس كنند، اگر تكان


بخورند ذبح شرعی می شوند. یك وقت شما با چنگیز طرف هستید، یا كشته می شوید و یا می كشید ولی اگر در مقابل معاویه قرار بگیرید، ذبح شرعی می شوید، یعنی به اسم اینكه ضد دین! و ضد امیرالمؤمنین هستید! كافر محسوب می شوید و مستحق اعدام هستید. حجر بن عدی را به اسم مقابله با امیرالمؤمنین، بدنش را تكه تكه كردند و شمع آجین نمودند، یعنی شمع روشن نمودند تا ذره ذره آب شود و روی زخم های بدن او بیفتد و به اصطلاح عبرت بقیه بشود، خیلی عجیب است، چنگیز هم این كار را نمی كرد، ولی معاویه به خودش حق می دهد این كار را انجام دهد چرا؟ برای این كه امیرالمؤمنین!! است و به اسم دفاع از اسلام به میدان آماده است! حال در این شرایط اگر توانست یك نوع مرگ جهت دار با فرهنگ معنی داری را به بشریت توصیه كند، می تواند جلوی معاویه بایستد.

حضرت امام حسین علیه السلام از مكه نامه ای برای بنی هاشم می نویسد و می گوید كه ما می خواهیم برویم و شهید می شویم، اگر با من بیایید شهید خواهید شد و اگر نیایید به فتحی نمی رسید، ذلیل می شوید. [1] خوب دقت كنید كه حضرت در كجا می فهمد كه وارد چه كار شده است حتی در آخرین روزی كه در مكه است می فرماید هر كس با ما باشد «باذلا مهجته» و می خواهد خونش ریخته شود و می تواند از خود بگذرد، «فلیرحل معنا» پس با ما بیاید. البته در نظر داشته باشید كه حضرت در موقعی این صحبت ها را فرمودند كه هنوز بحث تنها گذاردن و شهادت نایبشان یعنی مسلم بن عقیل در كوفه نیست، بلكه برعكس بر طبق شواهد موجود، همه شرایط موجود بر وفق مراد حضرت بود و حتی نایب امام در نامه ای نوشته بود كه آقای من اگر آب دستتان است زمین بگذارید و بیاید كه همه با شما هستند. فردا صبح امام سخنرانی می كنند و می گویند كه ما می خواهیم برویم و خون مان را بریزیم.


چقدر خوب است كه عمیقا این موضوعات را بررسی كنیم تا به بحث های سطحی ضعیف و هرج و مرج فكری گرفتار نشویم. پس نتیجه این كه حضرت پیشنهادی دارند كه از آن خیلی كار برمی آید. برای روشن شدن موضوع به عنوان مثال به نوع زندگی مردم بعد از دوران دفاع مقدس در كشورمان نظری بیندازید می بینید ما بعد از جنگ به یك نوع ماندن علاقه مند شدیم كه مانند اختاپوسی دارد سراسر زندگی مردم ما را می گیرد، اختاپوسی به نام علاقه به ماندن و دنیایی شدن، و با این روند اگر بیدار نشویم در آینده خواهیم دید كه مردم حاضر هستند به هر ذلتی تن دردهند تا نمیرند. البته امیدواریم چون اینجا كشور شعیه است به لطف امام زمان (عج) چنین مسئله ای حاكم نشود ولی در دنیا حاكم است. این روحیه، روحیه ای است كه اگر در انسان به وجود آید معاویه به راحتی كار خود را خواهد كرد، بزرگترین نقطه امید برای ظهور فرهنگ معاویه، این است كه «ماندن» برای انسان همه چیز بشود.

ترس از مرگ در فرهنگ معاویه، سایه ای است كه همه ابعاد جامعه را در بر می گیرد و مرگ به قدری برای جامعه وحشتناك است كه حاضر است هر ذلتی را بپذیرد. حال فردی را در نظر بگیرید كه هراسی از مرگ ندارد و لذا به راحتی می تواند شیشه عمر فرهنگ معاویه ای را بشكند. فرهنگ حسینی، فرهنگ شهادت و كشته شدن در راه حق می باشد و با این شیوه است كه درست در مقابل فرهنگ معاویه ای كه ترس از مگر را حاكم كرده است، قد علم می كند. نكته ای كه حضرت اباعبدالله علیه السلام تا ابد برای بشریت به ارمغان آورده است زیر سؤال بردن «زنده بودن» در فرهنگ معاویه است، زنده ماندنی كه بسیار سطحی و سبك است. كار اباعبدالله علیه السلام در این خصوص به نمایش درآوردن اوج شجاعت برای بشریت است و تعهد ما نسبت به اباعبدالله علیه السلام نیز همین است و هر چه نهضت اباعبدالله علیه السلام معرفت پیدا كنیم نجات خواهیم یافت. اینجاست كه عرض می كنم هر سال كه ایام عاشورا واقعه كربلا نزدیك می شود، باید بررسی كنیم كه آیا واقعا آمادگی یك نوع مردن كه همچون شهادت اباعبدالله علیه السلام است را داریم؟ یا خیر؟ اگر این بررسی را داشته باشیم قطعا خودمان را آماده كرده ایم و چه بمانیم و چه شهید بشویم، دیگر


فشار پوچ زدگی زمانه نمی تواند ما را از خدا جدا كند و از اوج آسمان به سیاهی زمین گرفتار كند به جمله متن دقت فرمائید:


[1] بسم الله الرحمن الرحيم: من الحسين بن علي الي محمد بن علي (محمد حنفيه) و من قبله من بني هاشم. اما بعد، فان من لحق بي استشهد و من تخلف لم يدرك الفتح و السلام.